جدول جو
جدول جو

معنی گران فروش - جستجوی لغت در جدول جو

گران فروش
کسی که کالایی را به بهایی گران تر از ارزش واقعی خود بفروشد
تصویری از گران فروش
تصویر گران فروش
فرهنگ فارسی عمید
گران فروش
(تیزْ)
آنکه متاع خویش را به قیمت گران فروشد. مقابل ارزان فروش. دندان گرد در تداول عامه. گران گاز. رجوع به گران گاز شود
لغت نامه دهخدا
گران فروش
کسی که کالای خود را ببهای گران فروشد مقابل ارزان فروش
تصویری از گران فروش
تصویر گران فروش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گران فروشی
تصویر گران فروشی
عمل گران فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزان فروش
تصویر ارزان فروش
کسی که چیزی را به بهای ارزان می فروشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران گوش
تصویر گران گوش
کسی که گوشش نشنود، گوش سنگین
فرهنگ فارسی عمید
(نِ گَ)
کندرو. کند در رفتار. بطی ءالسیر: زیرا که فرودین سبک روتر بود و به گران روتر همی رسد. (التفهیم).
رخت رها کن که گران رو کسی
کز سبکی زود به منزل رسی.
نظامی.
و چون ماه گران رو باشد... گویند که قمر تقصیر کرد و اگر قمر سبک رو باشد... (جهان دانش ص 114)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
فروشندۀ نان. نانبا. (آنندراج) : نزدیک دوکان نان فروشی رفتیم. (انیس الطالبین ص 22).
گر گشاید نان فروش من دکان خویشتن
میرساند بینوایان رابنان خویشتن.
سیفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
که ارزان فروشد. فروشنده بقیمت مناسب. سهل البیع:
به بازارگان گفت چندین مکوش
به افزونی ای مرد ارزان فروش.
فردوسی.
ولیکن تو بستان که صاحب خرد
از ارزان فروشان برغبت خرد.
(بوستان) ، آب صافی. (شمس اللغات) و غلط است
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ / دِ)
پرگوی بی محل. (آنندراج). پرگوی بمعنی بسیارگوی. (غیاث اللغات). حراف و پرگو. (ناظم الاطباء). پرگو و خودستا و وعده بی وفا کننده. (فرهنگ نظام) :
سود دو جهان سخن نیوشان دارند
هرجاست زیان زبان فروشان دارند.
آن طی لسان که معجزش می خوانند
ما تجربه کردیم خموشان دارند.
جلالای طباطبا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ خوا / خا)
خمار. می فروش. باده فروش. نباذ
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
ابریشم فروش. فروشندۀ ابریشم. (شعوری ج 2 ورق 289) :
گزین فروش چو دیده دو زلف و گیسویش
خجل شده ست همین از متاع بی رویش.
ابوالمعالی (از شعوری ج 2 ورق 298)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بدخوی. حلقد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ)
عمل گران رو. رجوع به گران رو شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بزرگ ریش: هلّوف، ریش سطبر. بسیارموی. کلان ریش. نعثل، مردی درازریش، کان یشبه به عثمان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
مردمی را گویند که گوش ایشان سنگین باشد، یعنی دیر بشنود و کر را نیز گویند چه گران گوشی به معنی کری آمده است. (برهان). کر. اطروش. موقور. (مهذب الاسماء) : گران گوشی به قزوینی گفت: شنیدم زن کرده ای. گفت: سبحان اﷲ تو که چیزی نشنوی این خبر از کجا شنیدی. (از منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 163).
اگر راحت بخواهی در همه حال
بشو هر جا گران گوش و زبان لال.
میر نظمی (از شعوری ص 310)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نان فروش
تصویر نان فروش
آنکه نان فروشدنانوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران فروشی
تصویر گران فروشی
بقیمت گران فروختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روح
تصویر گران روح
بدخوی بد معاشرت گران جان مقابل سبک روح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روی
تصویر گران روی
کند روی بطء سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزان فروش
تصویر ارزان فروش
کسی که ارزان فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که گوشش سنگین باشد آنکه دیر بشنود: گران گوشی بقزوینیی گفت: شنیدم زن کرده یی. گفت: سبحان الله تو که چیزی نشنوی این خبر از کجا شنیدی ک، کر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردو فروش
تصویر گردو فروش
کسی که گردو فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران ریش
تصویر گران ریش
آنکه دارای ریشی ستبر و انبوه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران روح
تصویر گران روح
بدخوی، بدمعاشرت، مقابل سبک روح
فرهنگ فارسی معین